روشنی زندگی ما

استخر برون

امروز براي بار اول عسلك دوست داشتني با پدرش رفته استخر و ما در موقعيتي استراتژيك و خاص به سر ميبريم!!!!!!! از يك ساعت قبل مدام به پدر تذكر ميداديم كه مواظب باس و ال و بل.........دم دم رفتن پدر فرمودن دعا كن خوب شي!!!!!!!!! الان تاب نداريم كه برگردند......... شكوايه: چرا بايد جايي زندگي كنيم كه به جاي ديدن و لذت بردن از اولين استخر بچم غرق استرس باشم ؟؟؟؟؟؟؟خوب من هم دلم ميخواست باشون برم!!!!!!!!!! توضيح: عسلك و پدر رفتند استخر هتل يه وقت سوال پيش مياد كه ماه رمضان و استخر؟!! دوربين داده ايم كه لااقل عكس و فيلم برايمان بياورند اگر آوردند حتما اضافه ميكنيم
28 تير 1392

اااا جدی؟!

هشتمین سالگرد عقد مبارکمون بود که هاکوپیان طبق معمول برایمان کارت تبریک فرستاده بود آیدین : مامان این کتابو کی خریده؟ من : مامان این کتاب نیست آیدین : پس چیه؟ من : کارته مامان کارت تبریکه آیدین : کی آورده؟ برای چیه؟ بابا متی خریده؟ من : نه مامان جون کارت تبریکه سالگرد عقدمونه هاکوپیان فرستاده برا مامان و بابا چون کت و شلوار دومادی بابا رو از اونجا خریدیم آیدین در حال بر انداز کردن پشت و رو و داخل کارته : اااااا جدی؟؟؟؟!!!!! من :                 بالاخره بعد از مدتها طلسم شکست و آیدین رو بردم آتلیه البته با هزا...
27 تير 1392

وقت بیداره

صبح است یه صبح جمعه تابستونی زیر کولر اسپیلت و سرد و تاریک..... پدر و پسر و مادری کنارهم خوابیده اند...... چه چیز دلچسب تر از یک خواب راحت سه نفری؟؟؟ دلم نمیخواست بیدار شوم ولی ناچارا بیدار شدم چون دیگه کم کم صبح نبود و ظهر بود یواشکی و پاورچین اومدم از اتاق بیرون که پدر و پسر بیشتر استراحت کنن خیلی خواب بودن خوابی عمیق و دلچسب دلم نیومد بیدارشون کنم   چند دقیقه بعد صدایی از اتاق اومد خیلی رسا و بلند و سریع که آدمو دستپاچه میکرد   -بدو بدو بابا متی بدو پاشو وقت بیداره!!!!!   ومن و بابا متی هاج و واج و سردرگم که این وروجک دوس داشتنی چه جوری به این سریعی بیدار شد؟؟؟؟من که فکر کردم داره...
14 تير 1392

سورپرایزانه!!!!

مهربون همسرمان طی اقدامی سورپرایزانه برامون آیپد خریدن و دیروز ظهر آوردن منزل و بسی کیفور شدیم اما چه فایده؟!؟!؟! هنوز بالغ بر چند ثانیه در دست نگرفتمش!!!از همون دقایق اول عسلک دوست داشتنیم  کاملا واردانه(بدون کوچکترین آموزشی) رفت تو کارش تا اینکه شارژش رو تموم کرد الحمدلله و شب خوابیدیم و زدیم به شارژ! صبح به محض بیدار شدن و هنوز در تخت و هنوز چشمهاااااا کامل باز نشده با صدایی گرفته فرمودن:مامان آیپدم کو شارژ شد؟!!!!!!   ظهر همسر محترم آمدن و بعد از ناهار شروع کردن ایکس باکس بازی و انگری برد و باز عسلک فرمودن:اااااااااااااا مثل بازی که ایپد من داره!!!!   بعد از ناهار مشغول شستن...
14 تير 1392

پیرو پست قبلی !

خدا جونم  یه کم که فکر کردم دیدم بهتره بخوام خودم یه تغییر بزگ بکنم!!!!! به جای اینکه منتظر یه تغییر بزرگ باشم!!!! مهربوناااااااااااااااااااااا منو یه کم فقط و فقط یه کم ****قدر دان **** کن!!!! که خوب ببینم داشته هاموووووو.......... ...
10 تير 1392

ماجرایی داریم ما...

این روزها ماجراهایی داریم با عسلک شیرینمان   یادم نمیاد از کجا شروع شد علاقمندیت با علائم و مار ک ها و آرم ها ... اما میدونم الان اوننقدر عاشق این قضایایی که  خیلی باهاشون سرگرم میشی و خیال مامانت لااقل از بابت ایجاد سرگرمی جهت میل کردن یه اپیسلون وعده غذایی راحته و با آرم بانک ها  یه وعده رو میخورانیم .....   عاشق آرم بانک ها شده ای و الان بیشتر بانک ها و موسسه ها رو با آرمشون میشناسی !!!من آخه نمیدونم این چه مدل سر گرمی یا بازی برای یه پسر دو سال و نه ماهه اس؟؟؟!!!!!   حسابی کچل میشیم وقتی میریم بیرون هر بانکی که دیده میشه باید بریم دم درش و هر آنچه که آرم داره رو شما بپرسی این...
6 تير 1392
1